کد مطلب:106409 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:240

خطبه 024-برانگیختن مردم به پیکار











[صفحه 27]

از خطبه های آن حضرت است كه فرمود اذهان و مداهنه: مصانعه: ظاهرسازی كردن الیهان: مصدر باب افعال سستی و ضعف نشان دادن. خابطاالغی: از باب مفاعله، عدم استقامت هر یك در برابر دیگری، دراین خطبه به معنای پیروی از گمراهی است. معنای حبط را پیش از این بیان كردیم، پایداری نكردن و به نوعی سازش نمودن را نیز خبط می گویند. غی: جهل و نادانی نهجه: آشكار گردانید او را عصبه بكم: آن را به شما ربط داد. فلج: رستگاری، سعادتمندی منحه: عطیه، بخشش، جود به جان خودم سوگند، من در پیكار با كسی كه از حق رو گردانده و در مسیر گمراهی گام نهاده باشد درنگ نمی كنم و سهل انگاری و سستی را روا نمی دارم. بندگان خدا، تقوی پیشه كنید و از عذاب و كیفر او به بخشش و رحمتش پناه برید و به راه روشنی كه برای شما مقرر فرموده بروید و به واجباتی كه یقین كرده عمل كنید، تا رستگار شوید. هرگاه به دستور شریعت و فرامین خداوند عمل كنید علی ضمانت می كند كه چنانچه در دنیا به توفیقی دست نیابید در آخرت رستگار خواهید شد. در این فصل حضرت نظر كسانی را كه می گفتند، آن جناب با مخالفان كنار بیاید و با آنها نجنگد و بنوعی سازش كند چرا كه از كارزار با آنها بهتر

است، رد می كند و می فرماید: لعمری ما علی... و لا ایهان به جان خودم سوگند، سازشكاری با آنان- به این لحاظ كه صلاح دیانت در این است- بر من واجب نیست، و آنان نتوانسته اند مرا ضعیف كنند، و در پیكار با آنها، در خود ناتوانی و درماندگی نمی بینم كه با آنان كنار بیایم پس چه چیز ایجاب می كند كه بنا به نظر اینان، از مخالفان حق پیروی كنم؟ استدلال حضرت بر لزوم پیكار با دشمنان، انكار كردن حق و كنار آمدنشان، با ستمگری و تجاوز بیان شده است. ستمكار بودن آنان تنبهی است برای شنوندگان و نزدیك ساختن ذهنشان، به معذور بودن آن حضرت به قیام و اقدام بر جنگ و ستیز با آنان زیرا پیكار با كسانی كه حق را انكار، و با ستمگر كنار آمده باشند، واجب و لازم است. پس نباید وقوع جنگ را ناپسند شمرد، چنان كه نظر صلح طلبان همین بود. حضرت پس از توضیح این كه چرا با ستمگران می جنگد، سه مطلب را تذكر داده است و به شرح زیر توصیه می فرماید: اول آن كه، انسانها را به تقوا و پرهیزگاری امر فرموده است. دوم مردم را، به پناه بردن از غضب خدا به رحمتش ترغیب كرده است. سوم وظیفه اجتماع را پیمودن راه روشن عدالت دانسته و فرمان به سلوك این راه داده است. در صفحات قبل روشن ش

د كه تقوا عبارت از ترسی است، كه موجب كناره گیری انسان از امور منهیه و منكر می شود به تعبیر دیگر همان زهد حقیقی را تقوا گویند و حضرت به تقوا و وارستگی امر می كند. در توصیه دوم، مردم را امر به فرار به سوی خداوند كرده اند، فرار به سوی خدا، امر به توجه و روی آوردن به سوی حق تعالی می باشد، یعنی برگرداندن چهره نفس و جان به سوی كعبه وجود واجب جانان، كه كنایه از دوری جستن از وسوسه های نفسانی و پناه بردن به الهامات رحمانی است. باید توجه داشت كه، فرار بندگان به سوی خداوند متعال دارای مراتب و درجاتی است به ترتیب ذیل: الف: فرار بنده، از بعضی آثار به بعضی از آثار دیگر خداوند، چنان كه از اثر خشم خداوند، به اثر رحمتش پناه بریم. خداوند، تضرع و زاری مومنان را، چنین حكایت كرده است: ربنا و لاتحملنا مالا طاقه لنابه واعف عنا واغفرلنا وارحمنا... ازآیه شریفه چنین استفاده می شود، كه مومنان، جز خداوند و افعالش چیزی را نمی بینند، بنابراین از بعضی آثار به پناه بعضی آثار فرار می كنند. ب: معنای دوم فرار به سوی خدا، این است كه بنده، پس از مشاهده افعال خداوند، و مراتب قرب و نزدیكی، و معرفت و شناخت الهی، به سرچشمه افعال، كه صفات خداوندی اس

ت، دست یابد. بنابراین، از بعضی صفات، به سوی برخی صفات فرار كرده است. آنچه از حضرت زین العابدین (ع) در دعا نقل شده است به همین معنی است: اللهم اجعلنی، اسوه من قد انهضته بتجاوزك من مصارع المجرمین، قاصبح طلیق عفوك من اسر سخطك بار خدایا مرا، برای اشخاصی كه توفیق دوری جستن، از جایگاه هلاكت گناه كاران را، داده ای الگو و پیشوا قرار بده آنان كه شب را به صبح نابرده، از بند عذاب و خشمت، به آزادی گذشت عفوت رسیدند. عفو و سخط در عبارت دعا دو وصفند. حضرت سجاد(ع)، فرار از خشم و غضب را به وادی عفو و گذشت تعبیر فرموده اند. ج: معنی سوم فرار كه از دو معنی اول دقیقتر است، این است كه بنده، از مقام توجه به صفات خداوند، علو درجه یابد و متوجه ذات حق تعالی شود، و به فرموده مولا از مقام صفات به سوی ملاحظه و شهود ذات فرار كند. از باب نمونه خدا در قرآن می فرماید: لا ملجا من الله الا الیه... در دعا آمده است، كه به هنگام بپا خاستن برای نماز گفته شود: منك و بك ولك و الیك منك: یعنی وجود و هستی از تو آغاز شده است، و بك: بقا و هستی به تو پابرجاست، لك: صاحب اختیاری جهان با تو است و الیك: رجوع و بازگشت هم، به سوی تو می باشد. سپس دعا با تاكید بی

شتر ادامه می یابد: لاملجا و لا منجا و لا مفر منك الا الیك بار خدایا: پناهگاهی، نجاتی و مفری از تو، جز تو نیست. پس از رسیدن پیامبر (ص) به تمام این مراتب و مراحل، خداوند، به او امر می فرماید كه... واسجد واقترب. و آن حضرت در سجده اش عرض می كرد: اعوذ بعفوك من عقابك از عذاب و كیفرت، به عفو و گذشتت پناه می آورم. البته این سخن كسی می تواند باشد كه، فعل خدا را به عیان و شهود دیده، و از فعلی به فعلی دیگر پناه برده باشد. عفو در دعای حضرت رسول، صفت عفو كننده است. و گاهی منظور از عفو اثری است كه از عفو و گذشت برای شخص مورد عفو ظاهر می شود، چنان كه خلق و صنع كه به معنی خالق و صانع است، گاهی منظور اثر خلقت و صفت در مخلوق و مصنوع است. بنابراین هنگامی كه شخص با دریافت اثر عفو، تقرب یافت، خود را از مشاهده آثار افعال مستغنی و بی نیاز یافته، ارتقای درجه می یابد و تقاضای رسیدن به اصل آثار را دارد كه همان صفاتند و از این مقام بالاتر را هم رسول گرامی اسلام (ص) از خداوند، مسالت می دارد و عرض می كند: اعوذ برضاك من سخطك خداوندا از خشمت به خوشنودیت پناه می آورم. خشم و رضا دو صفتند از یكی به دیگری پناه جسته شده است، و باز چون توقف در

مقام صفات را، نقص در مرتبه توحید، دیده، خواهان تقرب و نزدیكی بیشتر شده است و آرزوی ارتقای مقام از شهود صفات، به مقام ملاحظه ذات را كرده عرضه داشته است: واعوذ بك منك: خداوندا از صفاتت، به ذاتت پناه می آورم. معنای فرار از خدا به سوی خدا، بدون توجه به مرحله افعال و صفات این بود كه بیان شد. ناگفته نباید گذاشت كه هنوز این مرحله اولین مقام و مرتبه رسیدن به ساحل شرافت و كرامت است. از این مرتبه به بعد، برای ورود به دریای وصول و شناور شدن در بحر استغراق معرفت الله مراتب و درجات بی شماری است. توجه به همین مقام و رتبه های بی نهایت است كه هر چه تقرب رسول اكرم به خدا بیشترمی شود عرض می كند: لااحصی ثناء علیك: ثنای تو برای من قابل شمارش نیست از عهده ستایش و ثنایت برنیایم این اقرار بر ناتوانی، خود را هیح ندیدن و ساقظ انگاشتن نفس از درجه اعتبار، در مقام درك مجموعه صفات است. و اعتراف به عجز و درماندگی و احاطه نداشتن بر دریافت صفات جلاله و اوصاف كمال حضرت باری تعالی است. و چنین است كه پس از اقرار بر ناتوانی عرض می كند: انت كما اثنیت علی نفسك تو چنانی كه خود، خود را ستوده ای. این جمله دعا، بیان كمال خلوص، و وارستگی كمال مطلق اس

ت، كه حضرت حق تعالی در مقام ذات، و نفس وجود، برتر از آن است كه از ناحیه غیر، حكمی، و همی و یا عقلی، بدان نسبت داده شود. پس از توضیح مراتب فرار و درجات آن، روشن است كه مقصود امیرمومنان (ع) از خدا به سوی خدا فرار كنی، ارتقا یافتن، به مقام سوم یعنی ملاحظه و شهود ذات حق تعالی است. توصیه سوم حضرت، فرمان به گام نهادن، در صراط مستقیم و راه روشن اعتدال است، كه نه افراط است و نه تفریط و راه راستی است كه مضمون فرامین شرعی است. روشن است كه، هدف از پیمودن راه راست و انجام وظیفه ای كه انسان، ملزم و ناگزیر به انجام آن است، رام كردن نفس فرمان دهنده به بدی (نفس اماره)، برای نفس مطمانه می باشد، به گونه ای كه نفس اماره، فرمان نفس مطمانه را اطاعت كرده، به حكم و دستور عقل گردن نهد، و از غوطه ور شدن درامیال طبیعی و خوشیهای زودگذر در امان ماند. با توجه به معنا و مفهوم او امر سه گانه مولا علی (ع) روشن می شود كه، اساس و محور ریاضت و حركت به سوی خداوند متعال همین امورند و بس با این فرق و امتیاز كه: فرمان اول (تقوی الهی) و فرمان سوم (پیمودن صراط مستقیم) دستوراتی هستند كه موانع توجه به خدا را از بین برده نفس اماره را به اطاعت و فرمانب

ری وامی دارند و فرمان دوم (فرار به سوی خدا) سمت حركت و سیر الی الله را توضیح می دهد. ضمن مطالب قبل توضیح داده شد، كه رعایت امور سه گانه، هدفهایی هستند كه ریاضت را ایجاب می كنند، و ریاضت به نوبه خود سبب رشد استعداد می شود و نهایتا انسان به كمال مطلوب و مقام بلند تقرب الهی دست می یابد. به همین دلیل است كه حضرت فرموده اند: علی (ع) با رعایت این سه امر رستگاری شما را در قیامت ضمانت می كند چند در این دنیا بهره كمی نصیبتان گردد و یا احیانا به چیزی از نعمتهای دنیا دست نیابید. توضیح فرموده حضرت این است كه اگر شما به واجباتی كه از این امور مقرر گردیده است، قیام كنید در دنیای دیگر سبب رستگاریتان می شود و آن همان بهشتی است كه نهرها در آن جاری است. نتایح حقیقی هم همین امورند، كه درستكاران به منظور همین فواید عمل می كنند و به خاطر همین نعمات بر یكدیگر سبقت می گیرند. اگر سود شایسته انسان در این دنیا بدرستی تامین نشود، تا حدی رستگاری دو دنیا، برای آن كه توانش را، در راه رسیدن به خیر دنیا و آخرت صرف كند، میسر است. زیرا ذیحق بودنش برای رسیدن به كمال مطلوب، در علم خدا محفوط می باشد و چون رسیدن به خوشبختی و رستگاری برای كسانی كه

به شایستگی، اوامر لازمه را انجام دهند، در علم حضرت علی (ع) بروشنی وجوب و لزوم داشته است آن حضرت خود را ضامن رستگاری آنان در قیامت دانسته است. ممكن است این سوال پیش آید كه ذیل خطبه چندان ربطی به صدر خطبه ندارد! شارح بزرگوار چنین توضیح می دهد. چون آغاز خطبه، بیان عذر، و ذكر دلیل است برای شنوندگان، درباره جنگ با مخالفان حق و مفهوم آن برانگیختن پیروان خود بر جهاد در راه خدا و متنفر شدن از كسانی كه در طریق گمراهی گام نهاده اند، لازمه باز داری از راه باطل تعریف و توضیح راه روشن حق است كه همگان مامور به پیمودن آن، و رعایت حدود خداوندند كه امری واجب و لازم است. بدینسان هم طریق گمراهان مخالف حق بیان شده است، و هم كیفیت سلوك راه حق و صراط مستقیم، با این توضیح ربط، صدر وذیل خطبه كاملا روشن می شود.


صفحه 27.